بیش از یک هفته از خبر تکاندهنده مرگ پرویز یاحقی نگذشته بود که خبر درگذشت نوازندهای دیگر از تبار هنرمندان مطرح در سالهای 1330-1320، دلهای آشنایان موسیقی و موسیقیدانان ارزنده را از اندوه انباشت.
استاد محمدعلی بهارلو، سحرگاه روز تعطیل 22 بهمن، بعد از کسالت مختصری که به هیچوجه بوی مرگ از آن نمیآمد، به آرامی در خانه خود درگذشت. هنگام مرگ، همسر و فرزند کوچکش در کنارش بودند. تا آخرین شب را با انرژی و استواری زیسته بود و قرار داشتیم برنامه تازهای از او در شبکه فرهنگ صدای جمهوری اسلامی ایران ضبط کنیم.
صدابرداران و مجریان برنامههای «ارغنون» و «هفت اقلیم» سراغ استاد را میگرفتند و در واقع به اصرار آنها بود که میخواستیم بار دیگر صدای خسته و مهربان بهارلو از رادیو پخش شود.
خود او اصرار نداشت. پنجاه سال میشد که از هر رسانهای کناره گرفته و نیرویش را وقف آموزش کرده بود. در این مورد از موفقترینها در تاریخ موسیقی ایرانی است. شاید هم موفقترین، چرا که توانست شصت سال تمام، آموزشگاه خصوصی خود را بدون تعطیل، بدون وقفه، بدون افت کیفیت و بدون دریافت هیچ رانت دولتی(چه قبل و چه بعد از انقلاب)، نگهدارد و کار خود را تداوم دهد.
در کلاس استاد بهارلو، از لالهزار تا خیابان حقوقی و از آنجا تا ایستگاه باغ صبا، صدها نفر از چند نسل متوالی، موسیقی را به شیوه صحیح آموختند و نواختند. در تاریخ موسیقی ایران، استاد علیاکبر شهنازی را تنها هنرمندی میدانند که در نگهداشتن کلاس آموزش موسیقی خود، برای چند دهه، اهتمام کرده است.
ولی استاد شهنازی هم نتوانست شصت سال تمام، چراغ کلامش را روشن نگهدارد و بعد از حدود سی و چند سال، بالاخره به آبسرد دماوند رفت و عمر را در آنجا به سر رساند. مهمتر اینکه او در شرایط دشوار کنونی، در فشار تورم، هرج و مرج فرهنگی، آلودگی صوتی، آلودگی محیطزیست و دهها مشکل دیگر نمیزیست و زندگانی بسیار آسودهتری داشت. در حالی که استاد محمد بهارلو تمام این مسائل را مردانه تحمل میکرد.
غرض، مقایسه بین دو هنرمند نیست، مقایسه شرایطی است که سهولتها و دشواریها را تعیین میکند. در کشوری که روی پا نگهداشتن یک موسسه آموزش فنون، یک مغازه چلوکبابی یا سالن سلمانی از سی سال بالاتر، یک پدیده استثنایی و چشمگیر محسوب میشود، نگهداشتن یک مؤسسه خصوصی- آن هم موسیقی که هیچوقت در این فرهنگ جایگاه مطمئنی نداشته- کار کوچک و آسانی است؟
اهمیت این موضوع وقتی معلوم میشود که سری به آرشیوهای قدیمی بزنیم و دریابیم که محمد بهارلو در زمان جوانی و فعالیت، یک معلم ساده نبود و از آتیهدارترین هنرمندان عصر خود، یعنی سالهای 1335-1325 به شمار میآمد. ایرج، امینالله رشیدی و احمد ابراهیمی از خوانندگانی هستند که در ارکستر او آثاری را خواندهاند و اگر دلزدگی بهارلو از محیط موسیقی پیش نمیآمد، میتوانست بیش از اینها شناخته شده باشد.
انزوا از رسانه و جامعه موسیقیدانهای بعد از سالهای 1335، خواست او بود و بیثمر هم نبود. شش جلد کتاب مهم در آموزش ویولن و تشریح فرمهای موسیقی ایرانی نوشت و به هزینه خود چاپ کرد، باقیمانده آثار استاد ابوالحسن صبا را از نابودی نجات داد و با همکاری دوستانش، داریوشصفوت و فرامرز پایور، آنها را تدوین کرد و باز هم به هزینه خود چاپ کرد، و محضرش برای عاشقان موسیقی هیچوقت بیاستفاده نبود.
او در زمان جوانی با ایدهآلهای بلند بالایی در زمینه هنر و زندگی پا به اجتماع گذاشته بود و برای آن آرمانها همه نیرویش را صرف کرد، ولی وقتی شرایط را ناسازگار با ذهنیت خود دید، سطح کارش را پایین نیاورد و نخواست به هر قیمتی مطرح بماند و همان طور معتقد و موقر بر سر جایش باقی ماند.
محمد بهارلو دانشآموخته در رشته مهندسی مخابرات بود. زندگیاش از راه موسیقی میگذشت و در تدریس هم گشاده دست بود. همسرش بانوی فرهنگی شایستهای بود که خلاف رسم معمول بعضی همسران هنرمندان، به کار موسیقی بهارلو ارج میگذاشت و او را یاری فراوان کرد.
سه دخترش در موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک غربی، دورههای آموزشی کاملی را دیدهاند و وارث روش تدریس پدر هستند. کوچکترین آنها ایلیا(متولد 1359) هنر موسیقی را به طور حرفهای ادامه میدهد و پدر به او امید بسیار داشت.
محمد بهارلو عمر را به سلامت و خویشتنداری و سخاوت گذراند و در آرامش و رضایت دنیا را ترک کرد، نه تنها روش تدریس او بلکه روش زندگی را هم نمونه و مخصوص به خود طراحی کرد. هنر بزرگ او، نحوه زیستنش بود. در این زمینه، هم معلم بود و هم مؤلف و هم مثال زندهای از یگانگی رفتار و گفتار و کردار؛ و این بزرگترین درسی است که از استاد محمد بهارلو میتوان آموخت.